جدول جو
جدول جو

معنی ته اندی - جستجوی لغت در جدول جو

ته اندی
به اندازه ی تو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوته اندیش
تصویر کوته اندیش
آنکه خوب و درست نیندیشد، کوتاه اندیش، کوتاه فکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهرانی
تصویر تهرانی
از مردم تهران، مربوط به تهران، تهیه شده در تهران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته بندی
تصویر ته بندی
دوختن ته جزوه های کتاب یا دفتر، جزوه بندی و ته دوزی کتاب، خوردن اندکی غذا پیش از نوشیدن شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
به هم تهنیت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهادی
تصویر تهادی
برای یکدیگر هدیه فرستادن، به هم هدیه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته مانده
تصویر ته مانده
باقی ماندۀ چیزی، اندکی از چیزی که به جامانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ زَبْ بُ)
یکدیگر را هدیه دادن. الحدیث: تهادوا تحابوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). هدیه با هم فرستادن. (غیاث اللغات) ، نرم رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرامان رفتن زن و آهسته رفتن از ناتوانی یا از مستی. (آنندراج) ، خمیدن در رفتار. یقال: تهادت المراه، ای تمایلت فی مشیتها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بدو تن رفتن. (منتهی الارب). بدو تن تکیه کرده راه رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
الهندی (شیخ) محمدعلی بن شیخ علی بن القاضی محمد حامد بن محمد صابر الفاروقی التهانوی الهندی الحنفی. او راست: 1- سبق الغایات فی نسق الایات. 2- کشاف اصطلاحات الفنون. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 645). رجوع به مقدمۀ کشاف اصطلاحات الفنون چ تهران شود
لغت نامه دهخدا
صحاف که ته بندی کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته بندی شود
لغت نامه دهخدا
(تِ نَ /نِ کُ)
کوتاه اندیش. کوتاه فکر. (فرهنگ فارسی معین). آنکه از عاقبت کارها نیندیشد و غافل و بی احتیاط و متهور و بی تدبیر باشد. وکسی که دوراندیش نباشد. (ناظم الاطباء) :
کار نادان کوته اندیش است
یادکردکسی که در پیش است.
سنائی.
و رجوع به کوتاه اندیش و کوتاه فکر شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ دَ / دِ)
آنچه از خوردن باقی بماند. (آنندراج). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. (ناظم الاطباء). آنچه باقی ماند از چیزی. پس مانده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی
در کام تلخ ما چکان ته ماندۀآن جام را.
الهی قمی (از آنندراج).
- ته مانده خوار، ته مانده خور. پس مانده خور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
نوعی افسون. عملی دعانویسان را. عمل دعانویسان برای منع از آمدن تب. دعوی دعانویسان که بدان تب را از بازآمدن منع کردن خواهند
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ بَ)
تبی که هر روز بیاید و مفارقت نکند. (بهار عجم) (آنندراج). تبی که هر روز می آید و از اثر فساد شش است. (فرهنگ نظام). تب لازم. حمای دائم. حمای متصل. تب دق:
گرچه در قید تو باشد ایمن از دشمن مباش
میشود جانکاه تر هر گه تبی بندی شود.
تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ بَ)
به اصطلاح صباغان، رنگی که برای تقویت پیش از رنگ مقصود کشند. (غیاث اللغات). به اصطلاح رنگرزان، رنگی باشد که جامه را پیش از رنگ کردن دهند تا آن رنگ که مطلوب است قوی و دلخواه حاصل شود. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
خون در دل می، میکند ته بندی صهبای تو
گلشن به غارت میدهد رنگ حنائی پای تو.
تأثیر (از آنندراج).
، چیزی که پیش از خوردن شراب و غیره خورند مرادف ته پا. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کمی غذا خوردن، پیش از رسیدن طعام معتاد. کمی قبل از وقت مقرر خوردن. و با کردن صرف شود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، عمل بستن پی بنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، به معنی جزوه بندی کتاب. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوختن اوراق کتاب بیکدیگر از جانب انسی آن دوختن جزوات یک کتاب را پیش از تجلید به یکدیگر، و با کردن صرف شود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). به همه معانی رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ اَ)
کوتاه اندیشی. کوتاه فکری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوتاه اندیشی و کوتاه فکری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوته اندیشی
تصویر کوته اندیشی
کوتاه فکری
فرهنگ لغت هوشیار
کوتاه فکر، آنکه از عاقبت کارها نیندیشند و غافل و بی احتیاط و متهور و بی تدبیر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته بندی
تصویر ته بندی
دوختن ته جزوه های کتاب و دفتر، و خوردن اندک کمی غذا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
بهم تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهادی
تصویر تهادی
بهم هدیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته مانده
تصویر ته مانده
باقیمانده چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
((تَ))
جمع تهنیت، شادباش ها، تبریک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ته بندی
تصویر ته بندی
((تَ بَ))
خوردن اندکی غذا برای رفع گرسنگی، ته دوزی کتاب یا دفتر
فرهنگ فارسی معین
باقی مانده، به جای مانده، بقایا، پس مانده، تفاله، درد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوبی افقی در دستگاه پارچه بافی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
تب شدید
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت بندی کردن زمین کشاورزی
فرهنگ گویش مازندرانی